همگان زبانی واحد و الفاظی یکسان به کار میبرند. چون آدمیان به شرق کوچیدن درهای در سرزمین شَنعار یافتند و آنجا سکنی گزیدند. یکدیگر را گفتند: "بیائید خشتها بزنیم و آنها را در آتش بپزیم! " خشت را به جای سنگ و قیر را به جای ملاط به کار گرفتند، گفتند: " بیائید از برای خویش شهری بنا کنیم و برجی بسازیم که سر به آسمانها ساید! خویشتن را پر آوزه سازیم و بر سراسر زمین پراکنده نباشیم "
عهد عتیق، حکمت ابن سیرا، فصل ۴۰ آیه ۱۹
داستان بعد از جنگ جهانی دوم آغاز شد، وقتی انسان مدرن که در صدد رفاه بود به جای نعمت نغمت خلق کرد و برای به کرسی نشاندن حرف و حق خود از سلاح استفاده کرد و میلیونها نفر بر اثر آثار مخرب دستاورد انسان مدرن از بین رفت بار دیگر ذهنها به کار گرفته شد و اندیشهها شروع به در انداختن طرحی نوین کرد.
این طرح در همپوشانی و یکسان سازی، معنا یافت و هنگامهای که جهان از پس تاسیس سازمان ملل به سمت یک همگرایی برای تقسیم عواید حرکت کرد، تئوری جهانی شدن بر صدر نشست و همگان برای جلوگیری از جنگ و خون ریزی به آن تمسک جستند، چون دیگر جهان پسامدرن توانایی جنگی در ابعاد بین المللی نداشت، اما همانطور که رفتار بشر در طول دوران مختلف برای اجرایی شدن به ابزاری نیاز داشت که این افکار را نمایان سازد این دوره نیز ابزاری نیازمند بود تا بتواتند در جهان متکثر "مفهوم" خلق کند.
اگر بر اساس نظریه آلوین تافلر جهان را به سه موج تقسیم کنیم و بپذیریم که دو موج ابتدایی کشاورزی و صنعتی شدن با پایان جنگ جهانی دوم به سرمنزل خود رسیدند، در دوره جدید ابزاری نیازمند بشر بود تا بتواند از پس نظریه " ملل متحد " بر آمده و کشورها را برای یک هدف مشخص گراداگرد هم در عین تفاوت دیدگاه جمع کند، مسئله این بار در مفاهیم بود و حل این گزاره میتوانست جهان را از یک پیچ تاریخی نجات دهد.
اما آنچه بر سر این گزاره دست انداز ایجاد میکرد خود تعریف مفهوم و اشتراک در مضمون بود، زیرا پس از رنسانس ما دیگر روایت کلان افلاطونی را برای احراض حقیقت در دست نداشتیم و آنچه ساخته دوران معاصر بود نه یک مفهوم بلکه مفاهیمی بود که دیگر نه به عنوان امری حقیقی بلکه به عنوان واقعیت تلقی میشد.
اگر بپذیریم که " کوگیتوی" دکارت سرآغاز فرو ریزش روایت کلان برای مفهوم بود، اما راه حل در آرای یونانیان برای همسان سازی نهفته بود و اگر صاحب روایت کلان افلاطون بود اینبار ارسطو به کمک آمد و در کتاب "علم معانی بیان" از راه حلی سخن به میان آورد که میتواند در عین تضاد، موقعیتی ویژه به دست آورد، بشر بر اساس این گزاره ارسطو که " ارتباط عبارت است از جستجو برای دست یافتن به کلیه وسایل و امکانات موجود برای ترغیب و اقناع دیگران است. بهاین صورت که برقرار کنندهارتباط از هرراه و روش ممکن، طرف مقابل یا مخاطب خود را تحت تاثیر و نفوذ خود در آورده و نظر و عقیدهخود را به او بقبولاند. " پاسخ سوال را یافت و ابزار مورد نظر برای دوران جدید را کشف کرد؛ ارتباطات!
این کشف جدیدی نبود، زیرا در گذشته این عنصر مهم در کلام و زبان خود را نمود کرده و در پلهای بالاتر وحی واسطی بین پروردگار و پیامبران بود.
هرچند خود لغت پیامبر دایر بر این ارتباط الوهی بود، اما درجه والای آن در سخن گفتن بی واسطه خداوند با پیامبران برای رستگاری مردم نمایان شد.
این نمود در ادیان ابراهیمی به عنوان یکی از مهمترین شاخصههای امر دینی و ارتباط با امر قدسی تلقی شده و یکی از ارکان لاینفک ادیان است تا جایی که در عهد عتیق در مزامیر و در قرآن نیز بارها از وحی خداوند به پیامبر سخن به میان آمده است برای مثال خداوند در آیه ۱۶۳ سوره نسا به این امر مهم ارتباطی در طول ادوار مختلف اشاره کرده و فرمود: " ما به تو وحی کردیم همچنان که به نوح و پیامبران بعد از او وحی کردهایم و به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و سبطها و عیسی و ایوب و یونس و هارون و سلیمان وحی کردهایم و به داود زبور را ارزانی داشتیم. "
صحه امر دینی بر ضرورت ارتباطات نیز خود دلیل دیگری بود بر آنکه انسان مدرن بار دیگر به آموزههای کهن رجوع کند هرچند آموزه مهم ارتباط در جوامع پیش از ادیان نیز مسبوق به سابقه بوده تا جایی که برای مثال در تمدن عیلامی و یا ایران باستان وجود خط و اشکال برای انتقال مفاهیم موید این موضوع است که ارتباطات از دیر باز نقش به سزایی در زندگی بشر داشته است.
اگر بپذیریم که خاستگاه ادیان در شرق عالم و تمدنهای اولیه نیز در این منطقه شکل گرفته است باید پذیرفت مبدعان اولیه ارتباط برای نیل به مقصود شرقیان بودند هرچند امروزه روز عصر ارتباطات بر اساس آموزههای غربی شکل گرفته، اما آنچه واضح و مبرهن است بر اساس ضبط تاریخی، کشورهای خاورمیانه از اولین کشورهای استفاده کننده از عنصرهای ارتباطی بودند.
اگر کهنترین عنصر ارتباطی را علائم طبیعی در نظر گیریم که در ادیان بر اساس این نشانهها بر وجود خداوند و نظم زمینی دلالت میکردند و پس از آن "زبان" عنصر تعیین کننده برای انقیاد بیان و ارتباط بود و همنشینی واجهای زبان که ماحصلش کلمه بود یکی از عناصر مهم زیست بشری برای ارتباط با دیگر موجودات را فراهم آورد لذا آنجا کلام نقش اساسیتر خود را نشان داد که عنصر مهم انتقال مفهوم شد و بر همین اساس در ابتدای انجیل یوحنا عظمت کلمه در آیهای خلاصه میشود که: " ابتدا کلمه بود، کلمه نزد خدا بود .. " گویی واجهای آوایی که هدفشان انتقال مفاهیم هستند در نگاه دینی نیز اهمیت خود را به وضوح نمایان می کند.
معهذا در روزگار مدرن بار دیگر این عنصر مهم بشری توسط ابزارهای نوین جای خود را در میان زیست بشر یافت و از آنجا که این پدیده مدرن در دنیای پسا مدرن بر مصطبه نشست، انگارههای کهن نیز در برساختن آن نقش به سزایی داشتند.
در عصر نوین که تمدن بشری پسا جنگ نیاز به یک گفتمان غالب داشت بار دیگر این عنصر ارتباطی به کار انسان آمد و با تمسک به عقل بشری و آموزههای الوهی بار دیگر رسانه و کلام گوی سبقت را از دیگر عناصر ربودند.
برهمین اساس اگر تا قبل از رسیدن به توافق جمعی برای حرکت به سمت جهانی شدن، گفتمان غالب گفتمان زور بود در این دوره با استفاده از رسانه، جهان توانست به یک توافق ضمنی برسد، زیرا در این تعریف نه جهان چندگانه از مفاهیم نقض شده بود نه تفاوتی در فهم ایجاد شد یعنی کارکرد ارتباطات در این عصر یافتن راهی برای جمع اضداد بود و با نشاندن این گزاره که " مفهوم در گیرنده است نه فرستنده " و تمسک به نظریه ارسطو هم مفاهیم را مخابره کرد و هم مخاطب را برای انتخاب آزاد گذاشت و اینجاست که بر اساس نظریه تافلر آزادی در ارتباطات نتیجه اش شد آزادی در امور اجتماعی و سیاسی!
آنچه عصر نوین را با دیگر عصرها متفاوت ساخته است سرعت تغییرات تکنوولوژیک برای تسهیل هرچه بیشتر دسترسی آزاد مردم به اطلاعات است. بر همین اساس یکی از رکنهای مهم امروزه در زندگی بشر رسانه است و میزان رفاه در هر کشوری بر اساس دسترسی مردمانش به اطلاعات سنجیده میشود.
اما اگر ارتباطات توانست جوامع بشری را از پس جنگ جهانی دوم به یک گفتمان مشترک برساند ظهور و فراگیر شدن دو عنصر ابزاری، قدرت رسانه را فزونی داد؛ اول کامپیوتر و سپس اینترنت.
ظهور کامپیوتر و فراگیر شدن آن در کنار جهانی بودن اینترنت این امکان را فراهم آورد که انسان امروز در هرگوشهای از جهان تنها با یک کلیک به اطلاعات تمام جهان دسترسی داشته باشد و حقنه این سبک از اطلاع رسانی تا جایی پیش رفت که جهان قرن بیست و یک را عصر شیشهای نام گذاری کردند.
امروز در تمام شقوق زندگی مردم انتقال اطلاعات و دسترسی به دادهها از طریق وسیلهای در حال رخدادن است که هسته مرکزی آن را ارتباطات تشکیل میدهد و بر همین اساس امروز نوع و کارکرد رسانه نیز تغییر ماهوی با گذشته کرده است به این معنی که اگر تا دیروز روزنامه نگاران و خبرنگاران اصحاب رسانه بودند امروز هر شهروند با استفاده از کلیک و اینترنت توانسته مرزهای ژورنالیسم را جابه جا کند البته این بدان معنی نیست که اصحاب رسانه به حاشیه رفتهاند، خیر، در واقع امروز متن اصلی جهان رسانه و ارتباطات است تا جایی که مشاهده میشود ابزارهای اطلاع رسانی همچون توئیتر و فیسبوک تا جایی قدرت مییابند که رئیس جمهور و مقامات عالی رتبه کشورها برای همراهی افکار عمومی متمسک به آن میشوند.
آنچه امروز در حال رخدادن است یک همگرایی نوین با هسته مرکزی ارتباطات و اطلاعات است و هرچه بشر در این زمینه در حال تسریع رشد است نوع نگرش و زیست آن نیز دچار دگرگونی میشود، بشری که روزگاری برای یکجا نشینی و عدم پراکندگی به برج بابل متمسک شد امروز با استفاده از رسانه توانسته است برج بابلی با کارکرد درست برای خود بنا سازد، هرچند نتیجه ساختن برج بابل تکثر زبانها و خلق شدن زبانهای متفاوت برای عدم فهم بود، اما امروز بنایی که بر اساس ارتباطات یعنی دستاورد بشر پساجنگ خلق شده آن آرزو را محقق کرده است؛ " برجی بسازیم که. خویشتن را پر آوزه سازیم و بر سراسر زمین پراکنده نباشیم " کافیست تنها چنک کلیک کنید تا فهم بشر را در صفحات نت به اشتراک گذارید!