اکونومیست در ادامه آورده است:
هنگامی که در سال 1996، رئیس جمهور بیل کلینتون اعلام کرد که «دوران دولت بزرگ به پایان رسیده است»، حامیان جناح چپ او می ترسیدند که گفتن این، تنها به تحقق آن کمک کند. آنها همانند آقای کلینتون اشتباه می کردند. بین سالهای 1996 و 2019، هزینههای سالانه دولت آمریکا یک درصد از تولید ناخالص داخلی افزایش یافت. و زمانی که در سال گذشته، اقتصاد سقوط کرد، ده تا دیگر افزایش یافت (نمودار را ببینید).
میلتون فریدمن یک بار گفت: "به یک چیز و فقط یک چیز توجه داشته باشید: دولت چقدر هزینه می کند." امروز اگر بود چشمانش میپیچید.
دولتها 17 تریلیون دلار از جمله وامها و ضمانتها را برای این همهگیری هزینه کردهاند که در مجموع 16 درصد از تولید ناخالص داخلی جهانی است. بر اساس پیش بینی های فعلی، هزینه های دولت به عنوان سهمی از تولید ناخالص داخلی در سال 2026 بیشتر از سال 2006 در هر اقتصاد بزرگ پیشرفته خواهد بود. آمریکا 1.8 تریلیون دلار برای توسعه دولت رفاه خود اختصاص خواهد داد. اروپا 750 میلیارد یورو (850 میلیارد دلار) صندوق سرمایه گذاری اختصاص می دهد. و ژاپن نوید یک "سرمایه داری جدید" را می دهد، با وسعت دولت حتی بیشتر.
در دهه های آینده ردپای اقتصاد دولتی همچنان بیشتر خواهد شد. چهار پنجم اقتصاد جهان اکنون در معرض هدف اقلیمی انتشار کربن خالص صفر قرار دارد، هدفی که در بریتانیا پیش بینی می شود تا سال 2050 نسبت بدهی دولت به تولید ناخالص داخلی را 21 درصد افزایش دهد زیرا دولت یارانه کربن زدایی و کاهش رشد را کاهش می دهد. . و بسیاری از کشورها جمعیت سالخورده ای دارند که مستلزم هزینه های بسیار بیشتری برای مراقبت های بهداشتی و بازنشستگی هستند.
برای لیبرال های کلاسیک مانند این نشریه ناامید شدن از پیشروی بی امان دولت آسان است. با رشد این دولت بزرگ در طول همه گیری، شکست های آن به طور کامل به نمایش گذاشته شده است. در اوایل بحران، مقامات بهداشت عمومی آمریکا مانع از توسعه آزمایشهای خود برای ویروس توسط آزمایشگاههای خصوصی شدند. در این سال آنها تا ماه اکتبر طول کشید تا آزمایشهای سریعی را تأیید کنند که میتوانست قبل از تابستان در دسترس باشد. برای چند ماه، انتشار واکسن در اروپا بسیار کند بود. چین زمانی واکنش خود به ویروس را به عنوان یک پیروزی برای مدل دولت قوی جشن گرفت. اکنون استراتژی صفر کووید آن نشان دهنده انعطاف ناپذیری قدرت متمرکز کنترل نشده است. یکی از رسواییهایی که سیاست بریتانیا در آن گرفتار شده، این است که آیا رهبران این کشور از این بحران برای اعطای قراردادهای سودآور به دوستان خود استفاده کردند یا خیر.
فرصتی در قلب تهدیدها
تهدید بلندمدت یک دولت بزرگ این است که چنین بوروکراسی، شکست نهادی و فساد، عادی و گسترده شود و مردم را فقیرتر کند و آزادی فردی را محدودتر کند. اما این خطرات با یک فرصت آمیخته است. برای درک این موضوع، دلیل رشد دولت را در نظر بگیرید.
همانطور که در بریفینگ این هفته توضیح دادهایم، دولت تقریباً همیشه در طول زمان نسبت به تولید ناخالص داخلی گسترش می یابد.
سه نیرو در کار هستند.
نیروی دوم یک واقعیت زندگی است. قیمت خدماتی که دولتهای رفاه ارائه میدهند، مانند مراقبتهای بهداشتی و آموزش، به دلیل شدت کار بالا و نرخ پایین افزایش بهرهوری، سریعتر از اقتصاد رشد میکنند. اگرچه ناکارآمدی دولت میتواند اوضاع را بدتر کند، اما این "بیماری هزینه" بخش خصوصی و دولتی را به طور یکسان تحت تأثیر قرار میدهد. با قلمرو می آید.
نیروی سوم این است که دولت ها امروز کارهای بیشتری برای انجام دادن دارند. همانطور که رای دهندگان در طول قرن بیستم ثروتمندتر شدند، آنها خواستار آموزش بیشتر و مراقبت های بهداشتی گران قیمتی بودند که از آخرین علم بهره می برد. امروز، با افزایش سن، آنها می خواهند هزینه های خود را برای سالمندان ادامه دهند. و بهطور فزایندهای، از دولتها میخواهند تا کاری در مورد تغییرات آبوهوایی انجام دهند.
تأثیر تاچر و ریگان
این سه نیرو را می توان در تأثیر واقعی مارگارت تاچر و رونالد ریگان مشاهده کرد، بازاریاب های آزاد ضد دولتی که بزرگ ترین آنها در تصورات عمومی به چشم می خورد. اغلب گفته می شود که آنها زمینه را برای "دوران نئولیبرال" فراهم کرده اند. در واقع، آنها میراث پایداری از دولت کوچکتر باقی نگذاشتند. در سال 2019، دولت فدرال آمریکا سهم بیشتری از تولید ناخالص داخلی خود را نسبت به ده سال قبل از ریاست جمهوری ریگان هزینه کرد.
پیروزی پایدار ریگان و تاچر - و دیگر اصلاح طلبان در سوئد، نیوزلند و جاهای دیگر - بر اولین نیروهای دولت بزرگ بود. آنها متوجه شدند که دولت زمانی در بدترین حالت خود قرار دارد که توسط انگیزه های تحریف شده خودی ها برای جستجوی کنترل بیشتر متورم شده است. دولت ها به درستی شرکت های ملی شده را فروختند، مقررات را کاهش دادند، برخی از مالیات ها را ساده کردند و رقابت را ترویج کردند.
اجماع در مورد نقش محدود دولت در جوامع لیبرال به وجود آمد. طرفداران آن از بازارهای بیشتر اقتصاد استقبال کردند، اما اجازه توزیع مجدد و هزینه در خدمات عمومی را برای عادلانه تر کردن جهان دادند.
امروزه این اجماع درست در زمانی که بیشتر مورد نیاز است در معرض تهدید قرار گرفته است.
از آنجایی که افزایش سن و تغییرات آب و هوایی به طور غیرقابل مقاومتی اندازه دولت را افزایش میدهد، تشخیص اینکه دولت چه کارهایی را میتواند و چه چیزی را نمیتواند به خوبی انجام دهد، حیاتی است – و اجتناب از استفاده لویاتان از قدرت خود به نفع خودیها و نزدیکان.
بحث برای دولت محدود امروز باید در مورد ماهیت مداخلات دولت باشد، نه اینکه آیا محدود کردن گرمایش جهانی یا تأمین سالمندان ضروری است.
یکی از وظایف، به حداکثر رساندن نقش بازارها و انتخاب فردی است. با تغییرات اقلیمی باید بهای کربن، یارانه های تحقیق و توسعه و سرمایه گذاری های عمومی به شدت مورد بررسی قرار گیرد، نه با جیره بندی پروازها، ترویج قهرمانان سبز ملی یا دعوت از بانک های مرکزی برای ایجاد انحراف در بازارهای مالی.
دولت رفاه باید بر توزیع مجدد پول نقد تمرکز کند و به افراد نیازمند اجازه دهد که خود انتخاب کنند که با آن چه کاری انجام دهند، نه ایجاد بوروکراسی های جدید مانند سیستم پیشنهادی جو بایدن برای مراقبت از کودکان. مالیات ها باید گسترده و دوستانه برای سرمایه گذاری باشد.
وضعیت فوقالعاده
دولت همچنین باید به دنبال چابکی و کارآمدی باشد. حمایت درآمدی برای خانوارها باید تا حد امکان خودکار شود زیرا بخش مالی دیجیتالی تر می شود. همانطور که جنگ استونی با کاغذبازی نشان داده است، بسیاری از پر کردن فرم ها را می توان حذف کرد. اگر تعداد بوروکراتهای با دستمزد کمتری وجود داشت، بخش دولتی میتوانست کارکنان با استعداد بیشتری را جذب کند. و سیاستمداران باید به جای اتکا به ادارات ضعیف فعلی، تمایل داشته باشند که در هنگام رسیدگی به مشکلات جدید از نو شروع کنند. بزرگترین موفقیتهای دولتها در طول همهگیری از استارتآپهای داخلی مانند Operation Warp Speed حاصل شده است که به توسعه واکسنها در آمریکا کمک کرد.
دولت باید تلاش کند که بی طرف باشد. منافع باریک، چه اتحادیهها و گروههای قربانی مسحشده مورد علاقه چپها، چه افراد راست در تجارت، همیشه به دنبال تسخیر آن هستند. برای مقاومت، بوروکرات ها به حملات بی امان بدبینانه و خودخواهانه سیاستمداران به تمامیت خود نیاز ندارند، بلکه به شفافیت و حمایت از اخلاق خدمات عمومی نیاز دارند. اگرچه افزایش کل هزینهها برای قدیمیها موجه است، اما یک ژرونتوکراسی در مقیاس کامل چنین نیست. بازنشستگان با جیب عمیق نیازی به کمک های عمومی ندارند. برعکس، با تغییر مالیات ها از دستمزد به سمت دارایی، ارث و مصرف، آنها باید بار سنگین تری را متحمل شوند.
جایزه بسیار زیاد است. تفاوت بین دولت خوب و بد نه با انتقال سریع به صفر خالص و ارائه یک شبکه ایمنی پایدار برای قدیمیها نیست، بلکه با جوامعی که عادلانهتر و بسیار مرفهتر هستند سنجیده میشود. در قرن بیستم لیبرال های کلاسیک تضمین کردند که رشد دولت با پیشرفت بشریت همراه باشد. همین امر ممکن است در قرن 21ام نیز صادق باشد.