اکونومیست بررسی کرد:

جنگ سرد میان آمریکا و چین

جنگ سرد میان آمریکا و چین
کد خبر: ۸۳۷۷۳

به گزارش مانا، اکونومیست در سرمقاله تازه‌ترین شماره خود در هجدهم ماه می می‌نویسد: دیگر دوران تک‌قطبی بودن در جهان به پایان رسیده است. آمریکا با رقیب بزرگی دست‌وپنجه نرم می‌کند، اما برای مقابله با آن اقداماتی را در پیش گرفته که به نوعی خودزنی محسوب می‌شود. در عوض دولت باید به تقویت نهادها، استانداردها و روابطش با متحدان اروپایی بپردازد.

رقابت تجاری حتی نیمی از مساله اخیر امریکا و چین نیست. هر دو کشور در حال رقابت در تمامی حوزه‌ها از نیمه‌هادی‌ها گرفته تا زیردریایی‌ها، از فیلم‌های پرفروش گرفته تا اکتشاف ماه هستند. این در حالی است که هر دو ابرقدرت تا پیش از این به دنبال یک بازی برد-برد بودند.

امروز اما به نظر می‌رسد پیروزی برای هر دو کشور در شکست دیگری تعریف شده است. شکستی که در آن یا چین فرمانبردار دستورات آمریکا شود یا آمریکا از اقیانوس آرام در غرب عقب کشیده و به انزوا رود. به عقیده نویسنده این نوعی از جنگ سرد است که در نهایت هیچ برنده‌ای هم نمی‌تواند داشته باشد.

گله آمریکا این است که چین از راه تقلب، نظیر دزدی فناوری، زورگویی در دریای چین و قلدری در میان دموکراسی‌هایی چون کانادا و سوئد راه پیشرفت را طی می‌کند و این مساله تهدیدی برای صلح جهانی است. چین هم از یک‌سو رویای به دست آوردن جایگاه قانونی خود در آسیا را در سر می‌پروراند و از سوی دیگر، نگران است که آمریکا از سر حسادت و از آنجا که سقوط خود را نپذیرفته، مانع پیشرفت این کشور شود. به این ترتیب روابط هر دو ابرقدرت این روزها رو به تلخی گذاشته است.

هر دو کشور باید بیاموزند که در دنیایِ کم‌اعتمادِ امروز در کنار هم زندگی کنند.

نویسنده در ادامه اشاره می‌کند که در حال حاضر ظرفیت وقوع یک فاجعه وجود دارد. در دوران قدرت قیصر، آلمان آتش جنگ در جهان را شعله‌ور کرد. آمریکا و اتحاد جماهیر شوروری نیز از طریق سلاح‌های هسته‌ای همین روند را در پیش گرفتند. حتی اگر چین و آمریکا برای جلوگیری از درگیری کوتاه بیایند، جهان باید هزینه این رقابت روبه‌رشد را بپردازد. رشد اقتصادی آهسته شده و مشکلات به دلیل فقدان همکاری‌ میان دو قدرت همچنان باقی خواهند ماند.

به نظر می‌رسد هر دو طرف نیاز به احساس امنیت بیشتری دارند. آنها باید بیاموزند که در دنیایِ کم‌اعتمادِ امروز در کنار هم زندگی کنند. اگرچه هیچ‌کس نباید این تصور را داشته باشد که دستیابی به این وضعیت ساده است و سریع اتفاق می‌افتد.

در حال حاضر اما، برای آمریکا بسیار وسوسه‌انگیز است که چین را از دور خارج کند؛ همان رویه‌ای که با اتحاد جماهیر شوروری جواب داد. این کشور هفته گذشته سفارش‌های مربوط به شرکت هواوی که عرضه‌کننده فناوری کیت‌های G5 است، متوقف کرد. آمریکا همچنین قصد دارد از طریق متوقف کردن همه سفارش‌ها در حوزه تکنولوژی از سوی چین همین هدف را محقق کند.

در مقایسه با شوروری اما این اقدامات آمریکا در قبال چین ریسک‌هایی به دنبال دارد؛ آن هم به روی کار آمدن سیاستگذاران ویران‌گری است که به هر قیمتی از این اقدامات ممانعت به عمل آورند.

زنجیره تامین جهانی اگرچه می‌تواند بدون چین ادامه دهد؛ اما هزینه‌های بسیاری باید بابت آن پرداخت کند. ارزش اسمی تجارت میان آمریکا و شوروی سابق در اواخر دهه ۱۹۸۰ حدود دو میلیارد دلار در سال بود. این در حالی است که تجارت آمریکا و چین در حال حاضر دو میلیارد دلار در روز است. در فناوری‌های حیاتی نظیر ساخت ریزتراشه‌ها و G5 به وجود آوردن مرزی که مشخص کند دقیقا کجا تجارت تمام و کجا امنیت ملی آغاز می‌شود، کاری دشوار است.

از سوی دیگر، اقتصاد متحدان آمریکا در آسیا و اروپا به تجارت با چین بستگی دارد. تنها یک تهدید غیرمنتظره از سوی آمریکا می‌تواند آنها را متقاعد کند تا ارتباطات خود را با چین قطع کنند.

نویسنده سرمقاله در ادامه می‌نویسد: با این تفاسیر برای آمریکا هم عاقلانه نیست که دست از سخت‌گیری‌ها بردارد. حتی اگر دیکتاتوری‌ها در مقایسه با دموکراسی‌ها شکننده‌تر باشند، شی جین پینگ قصد دارد تا از کنترل حزبی در داخل فراتر رفته و بر تمام جهان اعمال قدرت کند.

از معدود مسائلی که دموکرات‌ها و جمهوری‌خواهان بر سر آن اتفاق نظر دارند این است که آمریکا باید در این زمینه با چین مقابله کند؟ اما چطور؟

برای شروع آمریکا باید نقاط قوت خود را دست‌کم نگیرد و برعکس آنها را تقویت کرده و بر پایه آنها برنامه‌ریزی کند. به عنوان مثال، با توجه به اینکه مهاجران برای نوآوری در کشورها حیاتی هسند، موانعی که تیم ترامپ برای مقابله با مهاجرت غیرقانونی ایجاد کرده به نوعی خودزنی محسوب می‌شود. بدآوازه کردن‌هایِ مکررِ علومی که با سیاست‌های آمریکایی مطابقت ندارد و اقداماتی نظیر کاهش بودجه علوم نیز خودزنی است؛ تصمیمی که خوشبختانه کنگره در برابر آن ایستاد.

نویسنده در ادامه متحدان، نهادها و استانداردهایی را که پس از جنگ جهانی دوم از سوی آمریکا شکل گرفته از دیگر نقاط قوت آمریکا در برابر چین معرفی می‌کند. با این حال دولت ترامپ، به جای تقویت این موسسات و استانداردها آنها را نقد می‌کند. از سوی دیگر به جای تقویت روابط با متحدانش در آسیا و اروپا و فشار بیشتر به چین آنها را مورد حمله قرار داده است.

به این ترتیب، اگرچه قدرت نظامی آمریکا در آسیا، اعتماد این متحدان را جلب کرده، اما دونالد ترامپ به قدرت دیپلماسی که می‌تواند به تقویت اتحادها منجر شود، بی‌توجه بوده است.

علاوه بر تمرکز بر نقاط قوت، آمریکا همچنین باید قوای دفاعی خود را هم تقویت کند. از آنجا که ابداعات و نوآوری آمریکا به یک شبکه جهانی وابسته است، این قوای دفاعی شامل به وجود آوردن تعادلی میان حمایت از مالکیت معنوی و ایجاد ثبات در روند ایده‌های نو، افراد، سرمایه‌ها و کالاها هم می‌شود.

آمریکا و متحدانش به خوبی‌ می‌توانند این مساله را ارزیابی کنند که چه کسی چه چیزی را می‌خرد. با این حال آنها اطلاعات بسیار کمی در مورد سرمایه‌گذاران چینی، شرکای آنها در سرمایه‌گذاری‌های مشترک و روابطشان با دولت چین دارند. از این رو به جای ممنوع کردن همه چیز، بررسی و ارزیابی صنایع حساس است که باید اولویت داشته باشد.

در حال حاضر، زمینه‌های مشترکی از جمله مساله کره شمالی، قوانین حوزه‌های فضایی و سایبری میان آمریکا و چین وجود دارد.

توافق با چین همچنین به معنای یافتن راه‌هایی برای ایجاد اعتماد است. اقدامات تدافعی آمریکا در نظر چینی‌ها به نوعی حمله به آنها با هدف محدود کردنشان به نظر می‌رسد.

اگر چین احساس کند که به مبارزه طلبیده شده و اقدامات مقابله‌جویانه در پیش بگیرد، در آن صورت تنش‌ نیروهای نظامی دو کشور در دریای چین جنوبی بسیار محتمل است. همچنین حمله به تایوان از سوی چینِ خشمگین و ملی‌گرا هم از دیگر اتفاقاتی است که ممکن است رخ دهد.

بنابراین یک دفاع قوی‌تر مستلزم عادت کردن به همکاری با یکدیگر است؛ همان اتفاقی که از طریق گفتگو میان آمریکا و اتحاد جماهیرشوروی در مورد کاهش تسلیحات افتاد.

در پایان نویسنده تاکید می‌کند که سه دهه پس از سقوط شوروی سابق، دیگر دوران تک‌قطبی بودن در جهان به پایان رسیده است. آمریکا با رقیب بزرگی دست‌وپنجه نرم می‌کند که اول شدن در جهان را در نظر دارد. پایه ابتدایی روابط دو کشور بر اساس مبادلات تجاری و منافع مشترک به وجود آمده است. هر دو کشور به شدت نیاز به طرح‌ریزی و ایجاد قوانینی را دارند که رقابت ابرقدرت‌ها را مدیریت و کنترل کند. البته در حال حاضر هر دو این قوانین را نادیده می‌گیرند.

ارسال نظرات
آخرین اخبار