۱۳ ارديبهشت ۱۴۰۲ - ۱۷:۴۹
پایان عصر نفت؛

آغاز عصر ابتکارات کریدوری

در تمام این سال‌ها همواره بحث بر سر این بوده که آیا نهاد‌های سیاسی کشور از اهمیت مسائل راهبردی مانند «توسعه دریا محور» وقوف ندارند؟ چون به نظر می‌رسید این دست مباحث تنها در بخش کارشناسی باقی می‌مانند و به بالاتر راه نمی‌یابند. به همین علت بر آن شدیم تا با مدیران مرکز پژوهش‌های مجلس که نهادی مشورتی به قوه مقننه محسوب می‌شود مباحث دریایی را مطرح کنیم. علت این بود که به برآوردی دست پیدا کنیم که آیا در این نهاد‌ها دریا جایگاهی دارد؟ در گفتگو با مهدی رزم آهنگ «مدیر گروه اقتصاد بین‌الملل مرکز پژوهش های مجلس» دریافتیم که پژوهشگران این مرکز حاکمیتی بر اهمیت دریا اشرافی بیش از انتظار دارند و آنها نیز به توسعه دریا پایه اقبال دارند. اما رویکردهای مدیریتی مسلط بر کشور کماکان به تحول جدی در راهبردهای کلان اقتصادی اعتقادی ندارد و اساساً به علت عدم فهم مسائل نو در جهان نمی تواند واکنشی درست نسبت به این مسائل داشته باشد. باید اشاره کرد که گفتگو با رزم آهنگ قرار بود تنها بر منطقه مکران تمرکز داشته باشد اما موانع کلان پیش روی توسعه این بخش از سواحل کشور دشوارتر از آن بود که بحث را به آن محدود کنیم.
کد خبر: ۹۵۸۱۷

آغاز عصر ابتکارات کریدوری

 

در تمام سه دهه پس از جنگ بحثی که همواره در میان اندیشمندان مطرح بوده لزوم متنوع سازی درآمد‌های ارزی کشور و خروج از حالت تک محصولی و یا تکیه بر صادرات نفت است. مثلاً توسعه سواحل و دریا محور شدن اقتصاد کشور از جمله راهکار‌ها برای افزایش درآمد‌ها و گسستن از نفت تلقی می‌شد. امری که محقق نشد تا امروز کماکان مناطق ساحلی از جمله نابرخوردارترین مناطق کشور باشند. بر این اساس و اکنون که شدیدترین تحریم‌ها بر ما اعمال شده از چه منظری می‌شود مطالبه سه دهه‌ای جداشدن اقتصاد از نفت را بازبینی کرد؟

از پیش از انقلاب تا سال ۲۰۱۲ میلادی ما «کلان معامله‌ای» را با بلوک غرب داشتیم که تولید منابع برای کشور بر اساس آن شکل می‌گرفت. بر همین اساس نفت را به کشور‌های بلوک غرب مانند هند، کره جنوبی، ژاپن و آمریکا صادر می‌کردیم. این کلان معامله منابع ارزی را برای کشور تولید می‌کرد و این منابع ارزی در بهترین بانک‌های اروپایی تراکنش داشت، محدودیت انتقال ارز وجود نداشت و ریسک سیاسی را پوشش می‌داد و بر مبنای آن سرمایه گذار وارد کشور می‌شد و بر خلاف امروز ورود سرمایه گذار خارجی مانند شرکت‌های بزرگ توتال، پژو، رنو و ... مساله‌ای ایجاد نمی‌کرد. به واسطه این منابع مالی که در بانک‌های اروپایی وجود داشت تمام تنش‌های بین ایران و بلوک غرب هیچگاه به مسائل اقتصادی کشور خدشه‌ای وارد نمی‌کرد. اما از سال ۲۰۰۰ میلادی به این سو آمریکا و سایر کشور‌های بلوک غرب به این نتیجه رسید که وابستگی خود را به نفت خاورمیانه به خصوص نفت ایران کاهش دهند. بر همین اساس آمریکا شروع به تولید منابع نفتی شَیل کرد و منابع نفتی خود را افزایش و تنوع داد با این اقدام آمریکا عملاً و از سال ۲۰۱۲ وارد بلوک کشور‌هایی شد که ورود منابع نفت را تراز کرد و از کشور بزرگ وارد کننده نفت به صادر کننده نفت تبدیل شد و نفت خود را به اروپا صادر کرد. به این ترتیب کلان معامله‌ای که ایران با بلوک غرب داشت از بین رفت. این امر مقارن سال ۲۰۱۲ است، سالی که دور اول تحریم‌های حداکثری علیه ایران اعمال شد. تا پیش از این دوره، به واسطه صادرات نفت، ارز وارد کشور می‌شد و مسأله‌ای به نام تأمین منابع ارزی مطرح نبود. مسأله اصلی پیشِ روی سازمان برنامه و بودجه نه تأمین که تخصیص منابع ارزی به بخش‌های مختلف بود. در این زمان هر چه استان‌ها از مرکز سیاسی و تجاری کشور دورتر می‌شدند تخصیص منابع کمرنگ‌تر می‌شد. سواحل و بنادر کشور هم با توجه به دور بودن از مراکز اقتصادی و سیاسی رنگ فقر به خود گرفتند. از سویی با توجه به اینکه به منابع ارزی غیر‌نفتی نیازی احساس نمی‌شد چندان به تجارت برای صادرات توجهی نشده بود و تمرکز بیشتر روی واردات بود. نتیجه این شد که به جای توسعه سواحل به سمت ایجاد مناطق آزاد در سواحل و مرز‌ها تمرکز شد تا با واردات اقلام سرمایه‌ای و خودرو‌های لوکس تنها رنگ فقر را از مناطق ساحلی بزدایند. به همین دلیل مناطق مرزی یا بنادر ما هیچگاه تبدیل به  هنگ کنگ و دوبی نشدند، زیرا قرار نبود که از محل اتصال به آب‌های آزاد ارز تولید شود. رویکرد، رویکرد دیگری بود؛ قرار بود از محل اتصال به آب‌های آزاد واردات انجام دهیم. چراکه ارز از محل صادرات در حال تولید بود.


پایان کلان معاملۀ نفتی، ما را در چه وضعیتی قرار داده است؟
از سال ۲۰۱۲ که رابطه کلان معامله از بین رفت؛ نفت ایران از یک کالای امنیتی-راهبردی به یک کالای اقتصادی تبدیل شد. تا پیش از این اتفاق، اگر ایران تهدید می‌شد می‌توانستیم با عدم صادرات نفت با تهدید مقابله کنیم، زیرا در صورت خروج نفت ایران از مدار، قیمت نفت افزایش پیدا می‌کرد و آمریکا به عنوان واردکنندۀ نفت قطعاً متضرر می‌شد. اما از سال ۲۰۱۲ میلادی نفت ایران به یک کالای کاملاً اقتصادی تبدیل شد به گونه‌ای که ما را از مدار صادر کننده نفت خارج کردند و اتفاقی هم رخ نداد. نکته اینکه از سال ۲۰۱۲ که شکل و ماهیت رویداد‌ها جهانی تغییر کرد ما هیچ تغییری در حکمرانی ایجاد نکردیم و تصور بر این بود که با هم دست‌فرمان سابق می‌توان به حکمرانی ادامه داد.
در توضیح این وضعیت اگر به گذشته بازگردیم در دوره‌ای که ایران دارای راه شاهی بود و کاروانسرا‌های بسیار در کشور وجود داشت و ایران مرکز تجارت از شرق به غرب و از شمال به جنوب بود. مسیر ایران بسیار پر رونق بود. اما از یک زمانی به بعد رونق کاروانسرا‌های ایران از بین رفت. سوال این بود چرا مسیر ایران کم رونق شد؟ جواب اکتشاف قاره آمریکا. به این ترتیب مسیری که در گذشته از چین به اروپا می‌رفت از اروپا به آمریکا کشانده شد و مسیر شاهی ایران از رونق افتاد. دقیقاً همین اتفاق در سال ۲۰۱۲ میلادی برای نفت ایران رخ داد. نفت ما دیگر ارزندگی سابق در جهان را ندارد و متاسفانه بسیاری از بخش‌های مختلف کشور هنوز متوجه این موضوع نشده‌اند که چرا ارزندگی نفت کشور مانند سابق نیست. بر این اساس، درآمد سرانه کشور روز به روز در حال کاهش است در حالی‌که به اشتباه تصور بر این است که ارزندگی نفت ما مانند سابق است، نفت کشور دیگر یک کالای راهبردی محسوب نمی‌شود؛ بنابراین از سال ۲۰۱۲ با توجه به اینکه جهان جهان دیگری شده بود، نظام حکمرانی برای کشور شیوه دیگری را می‌طلبید، اما، چون این اتفاق نیفتاد نگاه‌ها به مسأله دریا و اتصال به آب‌های آزاد نیز هنوز همان نگاه سابق است.


به عنوان پژوهشگری ارشد نظر شما چیست، در زمانی که با تغییر پارادایم نه تنها نفت ایران بلکه نفت خاورمیانه از اهمیت راهبردی سابق خود فروکش کرده است و در حالی که دریا منبعی دست نخورده در کشور است. نگاه به دریا و سواحل چگونه باید تغییر کند؟
در نگاه پیشین که منابع ارزی از طریق نفت تولید می‌شد، هدف از ایجاد مناطق آزاد در مرزها، جزایر و سواحل واردات کالا‌های لوکس بود، زیرا به این ترتیب ظاهر فقر هم از شهر‌ها زدوده می‌شد.
اما در وضعیت فعلی با توجه به اینکه منابع ارزی به شکل سابق تولید نمی‌شود نگاه به مناطق مرزی، سواحل و مناطق آزاد باید یک نگاه تولید کننده منابع ارزی باشد. به عبارتی سواحل و بنادر باید یاری گر توسعه ایران باشند. نفت مانند سابق کالایی راهبردی نیست بلکه یک کالای صرفاً اقتصادی است که می‌تواند از بازار اخراج شود. سواحل مکران منطقه‌ای است که به آب‌های آزاد و اقیانوس دسترسی دارد و می‌تواند برای کشور ارزآور باشد بنابراین در اولویت اول نگاه‌ها به این منطقه باید تغییر کند. نگاه به سواحل و بنادر باید کاملاً متفاوت از گذشته باشد. البته باید به هر یک از مناطق آزاد و سواحل نقش ویژه‌ای داده شود. نمی‌توان انتظار داشت که تمامی سواحل ما نقش گردشگری، تجاری، بانکرینگ و ... را همزمان ایفا کنند. متأسفانه هنوز در مسئولین ما این احساس وجود ندارد که به سواحل و دریا‌ها به عنوان تولیدکننده منابع ارزی نگاه کنند.


آیا درآمد زایی و ارزآوری دریا به اندازه نفت خواهد بود؟
قطعاً خیر.


پس دریا و سواحل چگونه می‌تواند کمبود‌ها را پوشش دهد؟
مجموعه‌ای از برنامه‌ها می‌تواند جایگزین درآمد ارزی نفت شود. البته این بدین معنی نیست که نفت صادر نکنیم، اما به این معنی که جایگزین نفتی شود که دیگر نقش سابق را ندارد. به عبارتی باید اقتصاد تکیه داده شده به نفت را به تکیه گاه‌های دیگری بسپاریم و بر اساس این رویه نگاه به دریا نگاه دیگری خواهد بود.


در این زمینه، توجه و نگاه ویژه به منطقه مکران تا چه اندازه مهم است؟
اگر قرار باشد نقش مشخصی به سواحل و بنادر کشور سپرده شود نباید این امکان وجود داشته باشد که هر استانداری برای جزایر و سواحل درون استان خود نقش تعیین کند. متاسفانه در مناطق آزاد هم چندین حکمرانی وجود دارد؛ بنابراین پهنه منطقه مکران باید دارای یک حکمران مشخص باشد.

بنابراین روش فعلی مدیریت سواحل و آب‌های کشور را درست ارزیابی نمی‌کنید؟
خیر. برای انجام کار باید یک نفر تصمیم‌گیر باشد.


 دست اندر‌کاران دریایی هم معتقدند برای انجام کار در این بخش نه تنها وحدت رویه‌ای وجود ندارد بلکه متولی واحدی هم وجود ندارد. چه باید کرد؟
اول باید متوجه این نکته باشیم که از کجا ضربه می‌خوریم. دوم اینکه این نوع رویه حکومت‌داری، تصویب نامه‌ها و ایجاد قوانین و ... اقتضای کدام دوره از حکمرانی بوده که اکنون باید رویه تغییر کند و اگر رویه تغییر کند تأثیر خود را بر روی رویه و سایر مقررات خواهد گذاشت. باید متوجه این موضوع بشویم که رویه فعلی باید به طور کلی تغییر کند. وقتی نمی‌دانیم که باید رویه عوض شود تصور بر این است که با ایجاد شورا‌ها و نهاد‌های مختلف مسأله حل می‌شود. در حالیکه باید متولی واحدی تعیین کرد. در دوره پیش از سال ۲۰۱۲ میلادی رویه حکمرانی پخش کردن فعالیت‌ها بوده، قرار هم نبوده در پروژه‌ای اختیار به یک نفر داده شود. اما در زمان فعلی این رویه باید تغییر کند. برای هر پروژه یک فرد حقیقی یا حقوقی به طور متمرکز اقدام کند تا به نتیجه نهایی برسد.


پس از مناقشه روسیه و اوکراین دولت تصمیم گرفت ترانزیت کالا را جدی‌تر مورد توجه قرار دهد. تلاش‌هایی هم صورت گرفت و کشتیرانی جمهوری اسلامی ایران هم به عنوان متولی این کار انتخاب شد. نظر شما در این خصوص چیست؟ آیا این یک نشانه است که سیستم چرخش حکمرانی را متوجه شده است؟
در حال حاضر مرز‌های غربی روسیه بسته شده است، روسیه حدود ۲۸ میلیارد دلار مازاد غله دارد و طرف روس به شدت نیازمند دسترسی به آب‌های آزاد است. روسیه تصور می‌کرد که با اروپا کاملاً هماهنگ است. اما شرایط فعلی نشان می‌دهد که نظام آنگلوساکسون هیچگاه اجازه نمی‌دهد که روسیه به اروپا متصل شود. روسیه در حال حاضر جبراً به شدت نیاز دارد که از مسیر ایران خود را به آب‌های گرم و آزاد برساند. اما من چنین برداشتی ندارم که ما چرخش گفتمانی را دریافته‌ایم و روش بازی را فهمیده ایم. در صورتی‌که برای رسیدن روسیه به آب‌های آزاد یک نفر تصمیم‌گیر باشد و حرف وی تمام کننده کار باشد می‌توان گفت که بله تغییر شرایط بازی را فهمیده ایم.


برای اینکه مسئولین متوجه اهمیت چرخش گفتمانی شوند چه باید کرد؟
تحلیل ژئوپلیتیکی.


چه نهاد یا بخشی باید این تحلیل ژئوپلیتیکی را انجام دهد؟
مرکز پژوهش‌های مجلس این کار را انجام داده و در حال ترویج آن است، اما نوعی چسبندگی به مسیر گذشته وجود دارد. مشکلی که وجود دارد این است که مدیران ما همواره تخصیص دهنده ارز بوده اند نه تولید کننده ارز! زیرا ارز به واسطه درآمد نفتی به دست می‌آمده و مساله آن‌ها این نبوده که از پهنه جغرافیایی باید ارز تولید کنند.


به نظر شما آیا نسل جدید مدیران وضعیت تازه را درک کرده اند؟
خیر! مدیران جدید هم به این سلاح مسلح نیستند. کار ما در مرکز پژوهش‌های مجلس این است که این تحلیل ژئوپلیتیک را به جعبه ابزار مدیران اضافه نماییم. مدیران باید نقشه و تحولات جدید را بفهمند. در مرکز پژوهش‌ها برنامه‌ای را با عنوان «جانمایی جدید اقتصاد ایران در عرصه بین الملل» در دست تهیه داریم. معتقدیم کشور‌ها در نظم جدید جهانی به دنبال یافتن جایی برای خود هستند که این نظم جدید حداقل تا بیست سال آینده پابرجا خواهد ماند. حال سوال این است آیا ما می‌دانیم نظم جهانی در حال تغییر است؟ آیا می‌دانیم که باید برای خود در این نظم جدید جهانی جایی بیابیم؟ باید این را هم بدانیم که قرار گرفتن در نظم جدید جهانی با صادرات پسته یا فرش امکانپذیر نیست؛ بلکه از طریق صادرات کامودیتی‌ها (انرژی، اقلام اساسی تولید مانند، گاز، فلزات معدنی و غلات) است که می‌توانیم جایی برای خود بیابیم.


در آن برنامه تا چه اندازه قائل به اقتصاد دریاپایه هستید و نقش مکران را چگونه تعریف کرده اید؟
سوال این است آیا چابهار را می‌توان خواهر خوانده بندر گوادر پاکستان دانست یا اینکه رقیب است؟ «سیپک» مسیر واردات انرژی برای چین است. چین قصد دارد واردات انرژی خود را متنوع کند و به جای اینکه ۸۰ درصد انرژی خود را تنها از تنگه مالاکا وارد کند در یک مسیر با خط لوله از ترکمنستان واردات انجام دهد و مسیر دیگر استفاده از سیپک (راهروی اقتصادی چین- پاکستان) است.
برخی معتقدند واردات انرژی چین به قدری گسترده است که حتی اگر چابهار و گوادر که ویژگی‌های جغرافیایی و پسکرانه متفاوتی دارند، هر دو در کریدور سیپک فعالیت نمایند ارزندگی خواهند داشت.
نگاه دیگر این است که هند باید در این منطقه باشد که به نظر می‌رسد آمریکا در موضوع تحریم‌ها در منطقه چابهار به خودش معافیت داد. زیرا در بحث بین المللی لزوماً در اختیار گرفتن یک پروژه به معنای پیش بردن آن نیست بلکه گاهی به معنای خواباندن آن است.
مسیر‌های ژئوپلیتیک اینگونه است که کشوری در کریدور دیگری ذینفع است؛ بنابراین کریدور رقیب را به عنوان پروژه در اختیار می‌گیرد تا در کارش خلل ایجاد کند. البته این فقط یک دیدگاه است. اما آیا مدیران ما هم چنین دیدگاهی دارند؟ همین نگاه ممکن است در مساله راه آهن رشت به آستارای روسیه هم باشد.


آمریکا چه سودی نصیبش می‌شود اگر پروژه چابهار بخوابد؟
هند به واسطه معافیت نفتی که دریافت کرده به طور مداوم آن منطقه را رصد می‌کند و به «اُفک» گزارش می‌دهد. هر کشوری که از معافیت نفتی برخوردار می‌شود باید به صورت موردی گزارش دهد.
با توجه به شرایط فعلی هند به عنوان کشوری که در چارچوب آمریکا فعالیت می‌کند آیا گزارش دهی کاملش به آمریکا منجر به این نمی‌شود که کشتی‌ها نتوانند به راحتی در این بندر پهلوگیری نمایند؟ چابهار از این جهت می‌تواند نقطه طلایی برای هند باشد که باعث شود هند به کشور‌های حوزه CIS و روسیه دست پیدا کند و در رقابت با چین پیش بیفتد. اما آنچه که می‌بینیم این است که کار پیش نرفت. مشکل ما نداشتن نگاه ژئوپلیتیک است. اگر جریان کلان تجاری را متوجه باشیم و نسبت چین و هند را بفهمیم باید این تحلیل را داشته باشیم که پهنه کریدوری را با کدام کشور باید سهیم شویم. آیا بهتر این نبود که هند از ظرفیت‌های لجستیکی بندرعباس استفاده کند؟
در همین راستا اگر قرار است به مدیر سواحل مکران نقش داده شود این نقش یک نقش واقعی و در حد تصمیم‌گیر باشد. الان زمان نداریم. هر چه زمان بیشتری را از دست بدهیم فضای ژئوپلیتیکی ما هم کوچکتر می‌شود. در این میان دو نگاه وجود دارد برخی معتقدند کشور‌ها بر اساس روابط سیاسی خود روابط ژئوپلیتیکی خود را هم برقرار می‌کنند. اما برعکس این موضوع هم وجود دارد کشورها، چون روابط ژئوپلیتیکی خوبی دارند روابط سیاسی خوب یا بدی دارند.


چرا کشور‌های دیگر ابتکار بین المللی دارند و ما نداریم؟
چین ابتکار یک کمربند- یک راه، امارات ۵۰ پروژه، هند کنش شرق و انگلیس چرخش کامل بریتانیایی را دارد. چون ابتکاری وجود داشته که تولید منابع را برای ما انجام می‌داده و اساساً نیازی به ابتکار نداشتیم. ابتکار قبلی هم که از بین رفته و اساساً متوجه نشده‌ایم و هنوز به این خیال هستیم که کار می‌کند. در راستای بحث کریدور شمال-جنوب مرکز پژوهش‌ها در این موضوع کار می‌کند که اساساً ابتکار ما با منطقه آسیای میانه چیست؟ در سطوح کریدوری پایین‌ترین سطح، ترانزیت است. یعنی راه را در اختیار بگذاری و اجاره آن را دریافت کنی. سطح بعدی و بالاتر این است که تاجر باشی یعنی کالا را دوباره صادر کنی، سطح بالاتر این است که در مسیر ارزش افزوده اینجاد کنیم. لایه بعدی این است که در خصوص تصمیم گیری‌های ارزی هم اثرگذار باشیم. در بحث کریدور نکته مهم این است که هرچه به لایه‌های پایین‌تر وارد می‌شویم موضوعیت وجود مسیر بیشتر می‌شود. بارگذاری جمعیت، اشتغال، رویه‌های مالی و بانکی و ... اتفاق می‌افتد. میل روسیه به ارتباطش با آسیای میانه این است که از سمت شرق خزر این اتفاق بیفتد و نه غرب آن. به این ترتیب کسب و کار در آن منطقه رشد می‌کند.


به عنوان سوال پایانی، بحث توسعه دریا محور در برنامه هفتم توسعه مطرح شده است، تا چه حد امکان اجرایی شدن آن وجود دارد؟
اگر با همان دست فرمان سابق حرکت کنیم چیزی تغییر نمی‌کند. بدنه کارشناسی با نگاه توسعه دریامحور همگام هست، اما بدنه مدیریتی با این نگاه همراه نمی‌شود. تلاش ما بر این است که ردپا‌های نگاه به دریا را در برنامه هفتم توسعه قرار دهیم. مطمئن باشید که سازمان‌ها و نمایندگان مجلس همان رویه سابق خود را طی می‌کنند. در برنامه ششم توسعه هم موارد بسیاری مطرح شد، اما هیچگاه اجرایی نشد و کسی هم پیگر اجرایی شدن آن‌ها نشد. اما تلاش می‌کنیم چند حکم خوب و مهم که تاثیرگذار بر کشور است را حتماً اجرایی کنیم. توسعه دریا محور یکی از احکام مهم برنامه هفتم توسعه است. زمانی‌که نگاه به دریا، توسعه ایران و نه نگاه منطقه‌ای باشد باید رابطه فردی که قرار است در خصوص توسعه مکران برنامه‌ریزی کند با توسعه منطقه آزاد ارس همسو باشد و تصمیم گیر باید یک نفر باشد.

ارسال نظرات
آخرین اخبار